چند وقت پیش خلاصه کتابی رو میخوندم از شریل سندبرگ مدیر ارشد عملیات فعلی فیسبوک به اسم Option B. شریل سندبرگ همسر دیو گلدبرگ بود که استارتاپبازها احتمالا یادشونه مدیرعامل سرویمانکی بود و سال ۲۰۱۵ به خاطر مشکل قلبی موقع دویدن روی تردمیل افتاد و از دنیا رفت (این همه تلاش و استارتاپ و هدف و اینا، همینقدر یهویی و الکی!). موضوع صحبت ما البته مرگ نیست و چیز دیگهست.
شریل تو یه بخشی از این کتاب که بیشترش به مواجه با دنیای بعد از فوت همسرش میگذره (و بهنظرم واقعا خوندنیه چون آدمای باخرد و مسلط به ذهن در دنیا کمن و وقتی یکی با این سطح خرد این تجربه نهچندان مرسوم رو کتاب میکنه اثر منحصربهفردی در میاد) درباره این حرف میزنه که شاد بودن وقتی بقیه انتظار ندارن شاد باشی گناه نیست! خیلی وقتا هست که شما از یه اتفاقی واقعا خیلی خیلی ناراحت نیستید، اما ادب اجتماعی و چیزهای فرهنگی میگه که باید ناراحت باشید. در حالتی که میتونید نه خوشحال که با پذیرفتن واقعیت مشغول گذران زندگی معمولی باشید. اینجاست که به خاطر ترس از نگاه بقیه در غم بیشتر فرو میرید و وقتی بری تو غم دیگه باتلاقیه که دست و پا زدن برای بیرون اومدن ازش سخت میشه.
شریل میگه که یکی از سختترین کارها در مواجهه با غمهایی که پیش میان اینه که به خودمون اجازه بدیم شاد باشیم. هم وجدانمون و خط فکریهای عمیق ته ذهنمون انتظار ندارن شاد باشیم هم دیگران. در صورتی که بهترین واکنش پذیرفتن واقعیت و ادامه دادن زندگی و تلاش برای بهتر شدنه. از دست دادن عزیزان تجربه بزرگیه که سخت میشه باهاش کنار اومد اما خیلی اتفاقهای بد هستند که من واقعا نمیدونم چرا باید براشون عمیقا ناراحت باشم. زلزله در فلان جا، سقوط هواپیمای فلان، موشک در یمن، سیل در فلان روستا. اینها اتفاقاتیه که هزاران ساله بوده و الان به لطف رشد رسانهها بیشتر به گوش میرسه. یک در میلیون هم ممکنه حتی برای من پیش بیاد! ناراحتکنندهس، اما صرفا برای یک لحظه نه در حد تاثیر گذاشتن روی زندگی آدم. این قضیه به نظرم (به نظر من ِ امیر شوکتی) نه صرفا در مورد ناراحتیهای کوچیک و بزرگ که در مورد همه صفات نیک اما اشتباه از دیدگاه بقیه و وجدان ماست. ما خیلی وقتا نمیخوایم یه کاری رو که درسته و بهتره انجام بدیم چون از نگاه دیگران بیاخلاق، بیوجدان یا چیزهای این مدلی به نظر میرسیم. این غلطه. من دوستی داشتم که نمیخواست پولدار بشه چون در نگاه خانودهش دزد و حرومخور به نظر میرسید. دوستی داشتم که بعد تموم شدن رابطهش عمدا ناراحت بود که بقیه برگشتنش به زندگی عادی رو اینطور تعبیر نکنن که حتما مشغول زیرآبی یا چیزی بوده که خوشحاله! در صورتی که بهنظرم همهی اینها مزخرفه و آدم باید خودش راحت و خوشحال باشه 🙂